[Part⁸]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
یادم افتاد ک اصلا لباس ندارم اومدم از اتاق بیرون و رفتم پیش جیمین
ا.ت:اممم ببخشید
جیمین:چیزی شده
ا.ت:من لباس ندارم ک عوض کنم
جیمین:اها بیا این پیرن و شلوار منو بپوش
ازش گرفتم و رفتم تو اتاق وقتی عوض کردم برقو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم
کم کم داشت خوابم میبرد ک احساس کردم یچیزی داره روی دستم راه میره برقو روشن کردم دیدم روی تخت یه سوسک بزرگ مشکیه ی جیغ خفه ای کشیدم ولی زود دستم و گرفتم جلوی دهنم و از اتاق اومدم بیرون
وای من از سوسک و حشرات خیلییی میترسم حالا چجوری برم تو اتاق و بخوابم😢
چاره ای نداشتم جز اینکه برم پیش جیمین
اروم در اتاقشو باز کردم و رفتم داخل و جوری ک نفهمه رفتم سمت تخت رفتم سمتش تا ببینم خوابه یا ن ولی چیزی معلوم نبود
یکم صورتمو نزدیک کردم چشماش بسته بود یه دفه باز شد ترسیدم سرمو بردم عقب
جیمین:(با صدای بم)چرا نمیخوابی
ا.ت:واقعا ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم اخه یه سوسک توی اون اتاقه منم خیلی ترسیدم مجبور شدم بیام اینجا
جیمین:سوسک؟من تاحالا اینجا سوسک ندیدم
ا.ت:ولی من مطمئن بودم ی سوسک بود
جیمین:خیلی خب بیا همینجا بخواب تخت بزرگه
ا.ت:اما...
جیمین:انتظار نداری ک من الان پاشم بیام برات سوسک بکشم ک بگیر بخواب
دیگه چیزی نگفتم اروم رفتم اون سمت تخت و دراز کشیدم تا جایی که میشد ازش فاصله گرفتم و سمتش خوابیدم
نور ماه اتاقو روشن کرده بود میتونستم اجزای صورتشو واضح ببینم من هیچوقت با پسرا زیاد گرم نمیگیرم یا بشون نزدیک نمیشم
اما چرا پیش جیمین احساس ارامش دارم و اصلا ازش نمیترسم؟
زل زده بودم بش و داشتم با افکارم کلنجار میرفتم...
جیمین:احیانن نمیخوای بخوابی؟
ا.ت:عام... ببخشید چون به تختم عادت دارم خوابم نمیبره...
جیمین:راستش منم زیاد خوابم نمیاد بیا بریم توی حیاط یکم قدم بزنیم
باهاش رفتم توی حیاط یکم قدم زدیم بعد چند دقیقه رفتیم و نشستیم روی تاب سفید و بزرگی که کنار بوته های گل رز بود...
ا.ت:خونه قشنگی داری
جیمین:مرسی
بعد ی لیوات شراب گرفت جلوم ازش گرفتم و باهاش نوشیدم دیگه واقعا مست شده بودم تو حال خودم نبودم
"جیمین"
ا.ت مست شده همش بم نگا میکنه و میخنده خیلی خوشگله وقتی گف دوس پسر نداره تعجب کردم هم اخلاقش هم تیپش همه چیش...
ی دفه بلند شد و اومد روبروم و نشست روی پاهام و دستاشو حلقه کرد دور سرم
ا.ت:جیمیناااا
جیمین:هوم..چیه
ا.ت:نچ ت الان باید بگی جونم
جیمین:(با خنده)جونم
ا.ت: وقتی بهت نگا میکنم قلبم تند میزنه همش دلم میخواد پیشت باشم ت..تو خیلیییی جذابو سکسی ببینم دوس دختر داری؟
جیمین:عا ن
ا.ت صورتشو بم نزدیک کرد:میشه بوست کنم؟...
حالا دیوین جیمین نرف پیش ا.ت
ا.ت رف پیشش😂🚶♀️
ا.ت:اممم ببخشید
جیمین:چیزی شده
ا.ت:من لباس ندارم ک عوض کنم
جیمین:اها بیا این پیرن و شلوار منو بپوش
ازش گرفتم و رفتم تو اتاق وقتی عوض کردم برقو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم
کم کم داشت خوابم میبرد ک احساس کردم یچیزی داره روی دستم راه میره برقو روشن کردم دیدم روی تخت یه سوسک بزرگ مشکیه ی جیغ خفه ای کشیدم ولی زود دستم و گرفتم جلوی دهنم و از اتاق اومدم بیرون
وای من از سوسک و حشرات خیلییی میترسم حالا چجوری برم تو اتاق و بخوابم😢
چاره ای نداشتم جز اینکه برم پیش جیمین
اروم در اتاقشو باز کردم و رفتم داخل و جوری ک نفهمه رفتم سمت تخت رفتم سمتش تا ببینم خوابه یا ن ولی چیزی معلوم نبود
یکم صورتمو نزدیک کردم چشماش بسته بود یه دفه باز شد ترسیدم سرمو بردم عقب
جیمین:(با صدای بم)چرا نمیخوابی
ا.ت:واقعا ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم اخه یه سوسک توی اون اتاقه منم خیلی ترسیدم مجبور شدم بیام اینجا
جیمین:سوسک؟من تاحالا اینجا سوسک ندیدم
ا.ت:ولی من مطمئن بودم ی سوسک بود
جیمین:خیلی خب بیا همینجا بخواب تخت بزرگه
ا.ت:اما...
جیمین:انتظار نداری ک من الان پاشم بیام برات سوسک بکشم ک بگیر بخواب
دیگه چیزی نگفتم اروم رفتم اون سمت تخت و دراز کشیدم تا جایی که میشد ازش فاصله گرفتم و سمتش خوابیدم
نور ماه اتاقو روشن کرده بود میتونستم اجزای صورتشو واضح ببینم من هیچوقت با پسرا زیاد گرم نمیگیرم یا بشون نزدیک نمیشم
اما چرا پیش جیمین احساس ارامش دارم و اصلا ازش نمیترسم؟
زل زده بودم بش و داشتم با افکارم کلنجار میرفتم...
جیمین:احیانن نمیخوای بخوابی؟
ا.ت:عام... ببخشید چون به تختم عادت دارم خوابم نمیبره...
جیمین:راستش منم زیاد خوابم نمیاد بیا بریم توی حیاط یکم قدم بزنیم
باهاش رفتم توی حیاط یکم قدم زدیم بعد چند دقیقه رفتیم و نشستیم روی تاب سفید و بزرگی که کنار بوته های گل رز بود...
ا.ت:خونه قشنگی داری
جیمین:مرسی
بعد ی لیوات شراب گرفت جلوم ازش گرفتم و باهاش نوشیدم دیگه واقعا مست شده بودم تو حال خودم نبودم
"جیمین"
ا.ت مست شده همش بم نگا میکنه و میخنده خیلی خوشگله وقتی گف دوس پسر نداره تعجب کردم هم اخلاقش هم تیپش همه چیش...
ی دفه بلند شد و اومد روبروم و نشست روی پاهام و دستاشو حلقه کرد دور سرم
ا.ت:جیمیناااا
جیمین:هوم..چیه
ا.ت:نچ ت الان باید بگی جونم
جیمین:(با خنده)جونم
ا.ت: وقتی بهت نگا میکنم قلبم تند میزنه همش دلم میخواد پیشت باشم ت..تو خیلیییی جذابو سکسی ببینم دوس دختر داری؟
جیمین:عا ن
ا.ت صورتشو بم نزدیک کرد:میشه بوست کنم؟...
حالا دیوین جیمین نرف پیش ا.ت
ا.ت رف پیشش😂🚶♀️
۱۶.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.